English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (8059 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
safe loads tables U جداول بارهای مجاز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
loads U استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
loads U بارمهمات هواپیما
loads U پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
loads U قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
loads U خرج گذاری کردن
loads U ذخیره گذاری کردن
loads U نیرو
loads U بار داشتن
loads U بار خارجی
loads U تفنگ یا سلاحی را پرکردن
loads U بارزدن
loads U بار گیری شدن
loads U گذاشتن
loads U فیلم
loads U بارگیری مهمات
loads U خشاب
loads U انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads U برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
loads U برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
loads U بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
loads U فرفیت بارگیری
loads U فرفیت
loads U بار فشار
loads U شارژ کردن
loads U فشنگ گذاری
loads U فشنگ
loads U محموله
loads U بارگیری کردن
loads U بار زدن
loads U سنگین کردن
loads U گرانبارکردن
loads U بار کردن
loads U فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
loads U کاری که باید انجام شود
loads U بار
loads U کوله بار
loads U بار کردن پر کردن
loads U عمل پرکردن تفنگ باگلوله
loads U عملکردماشین یا دستگاه
loads U فشار مسئولیت
loads U بارالکتریکی
tables U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables U تو گذاردن
tables U میزبازی
tables U لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
tables U به صورت جدول دراوردن
tables U لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tables U مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
tables U به جدولی انتقال دادن
tables U جدول
tables U میز
tables U سفره
tables U خوان
tables U لوح جدول
tables U لیست
tables U فهرست
tables U از دستور خارج کردن
tables U معوق گذاردن
tables U در فهرست نوشتن
tables U کوهمیز
tables U مطرح کردن
tables U روی میز گذاشتن
tables U لیست تولید شده توسط کامپایلر یا سیستم محل اندازه و نوع متغییرها , توابع و ماکروها در یک برنامه
tables U ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tables U لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش
tables U طرح کردن
seismic loads U سربارهای زلزله
moving loads U بارهای متحرک
nest of tables U جایگاهمیزها
urban's tables U جدولهای اربان
twelve tables U الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
twelve tables U الواح دوازده گانه
translation tables U جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه
to turn the tables on any one U وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
tidal tables U جداول مشخصات جذر و مددریا
wear tables U جداول سایش جنگ افزارها
mortality tables U جدول عمر نما
current tables U جداول جریانات جذر و مدی
water tables U سطح ایستایی
coffee tables U میزپیشدستی
water tables U سطح ایستای
water tables U سطح ابهای زیر زمین
water tables U سطح ایستائی اب
water tables U ابخوان سفره
astronomical tables U زیج
conversion tables U جدول جستجو یا مجموعهای ازنتایج ذخیره شده که به سرعت با یک فرآیند قابل دستیابی هستند و نیازی به محاسبه نتیجه نیست
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
multiplication tables U جدول بس شماری
dressing tables U میز اینه داروکشودار
dressing tables U میز ارایش
multiplication tables U جدول ضرب
principal types of tables U انواععمدهمیزها
safe U به ضامن
safe U مطمئن
he is safe to be there U یقیناانجاخواهدبود
it is safe to say U بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
it is safe to say U بخوبی میتوان گفت
he is safe to be there U حتما انجاخواهدبود
safe U ضامن
safe U گاوصندوق
safe U صدمه نخورده
safe U ایمن
safe U سالم
safe U بی خطر
safe U صحیح اطمینان بخش
safe U امن
safe U محفوظ
safe pledge U کفالت
safe pledge U وجه الکفاله
safe valve U دریچه اطمینان
safe valve U دریچه ایمنی
safe valve U در رو
safe velocity U سرعت مطلوب
safe distance U مسافت امن اطراف مین
safe mode U حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe conducts U امان نامه
safe house U خانه امن
safe format U عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe guard U حفافت
safe guard U نگهداری
safe keeping U نگهداری
safe keeping U حفظ
safe keeping U حفافت توجه
safe life U عمر مطمئن
safe from danger U محفوظ از خطر
safe load U بار مجاز
safe conduct U امان دادن
safe conduct U امان نامه
safe conduct U خط امان
safe sex U آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe bet U بیخطر بدونریسک
safe passage U مجوزعبور مجوزترددمطمئن
To be on the safe side. U خیلی احتیاط بخرج دادن
(on the) safe side <idiom> U سخت سرزنش کردن
safe conduct U رخصت عبور
safe conduct U اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe yield U بده قابل اطمینان
safe yield U بده قابل برداشت
safe conducts U خط امان
safe conduct U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
to be in safe keeping U درجای امن بودن
to be on the safe side U برای اینکه احتمال اشتباه
to be on the safe side U باقی نباشد
safe conduct U جواز امان
to play it safe U با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
safe-conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts U امان نامه
fail-safe U با خرابی امن
safe conducts U سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts U جواز امان
can you pronounce him safe U ایا میتوانید
can you pronounce him safe U بگویید که اواز خطر محفوظ است
conduct safe U خط امان
conduct safe U جواز امان
safe-conducts U امان دادن
safe-conducts U رخصت عبور
safe-conducts U جواز امان
safe-conducts U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
fail safe U با خرابی امن
fail safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe U تخریب امن
safe-conducts U اجازه عبور از منطقه ممنوعه
fail-safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe U تخریب امن
safe conducts U جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts U اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe altitude U ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe area U منطقه امن
safe and sound U صحیح وتندرست
safe altitude U ارتفاع امن
render safe U بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
render safe U به ضامن کردن مین
safe custody U حرز
safe deposit U گاوصندوق
safe deposit U صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe-conducts U خط امان
meat safe U قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
safe area U منطقه بی خطر
meat safe U قفسه توری
safe conducts U رخصت عبور
safe distance U فاصله بی خطر
safe conducts U امان دادن
safe working load U بارکاری مطمئن
In a secure ( safe ) place. U درمحل محکم وامنی
safe conduct holder U مستامن
safe water mark U علامتآببیخطر
fail safe system U سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
maximum safe temperature U درجه حرارت مجاز حداکثر
property kept in safe custody U مال محرز
temporary safe conduct U امان
breaking into safe custody U هتک حرز
Ton play safe . To tread cautiously. U با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. U دم به تله ندادن
Recent search history Forum search
1plastic safe
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com